باران باران ، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 29 روز سن داره
یکی شدن من و همسرمیکی شدن من و همسرم، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 15 روز سن داره

هدیه ی پاییز

سفر مارکوپلویی تو تعطیلات تابستونی بابایی

سلام دخمل گلم بالاخره  من اومدم  چند وقتی بود اینترنتمون با مشکل مواجه شده بود و نمیتونستم پست جدید واست بزارم حالا واست بگم از سفرمون ما شب عید فطر ساعت 2 نیمه شب همراه مامانی و خاله راهی زنجان شدیم وای دخملم نمیدونی چه ترافیکی بود انگار تمام ایران داشتن میرفتن مسافرت ظهر موفق شدیم برسیم زنجان ناهارو زنجان خوریم و راهی تبریز شدیم 7 غروب رسیدیم تبریز رفتیم پارک شاه گئلی شامو اونجا خوریم شب تبریز موندیم  و فردا بعد از دبدن جاهای دیدنی تبریز که مهمترینش دیدن خونه شاعر بزرگ شهریار بود راهی روستای تاریخی کندوان که روستایی فوقالعاده جذاب و دیدنی بود شدیم که واقعا از دیدن خونه ها میون کوها لذت بردیم شب و شهرستان اسکو موندیم و فردا ...
21 مرداد 1393

فعالیتهای دخمل نازم روز تولد بابایی

سلام به عسل ترین دخمل دنیا وای باران نمیدونی این روزا چقدر شیرین شدی انقدر حرفای قشنگ میزنی که اگه بخوام همشونو بنویسم چند روز وقت میبره الهی دورت بگردم من که امروز با تمام وجودم بزرگ شدنتو حس کردم و فهمیدم عمر چقدر زود میگذره و بچه ها چه زود بزرگ میشن. دیروز وقتی بهت گفتم تولد باباییه کلی ذوق کردی و گفتی مامان همه میان خونمون منم گفتم نه عزیزم خودمون سه تایی جشن میگیریم توام از اینکه کسی نمیاد خونمون کلی پکر شدی امروز صبح از خواب بیدار شدی و گفتی مامان امروز مردابه تولد بابامم تو مردابه بریم واسش کادو و کیک بخریم الهی فدات شم من که منظورت از مرداب ماه تولد بابات مرداد بود خلاصه بعد از خوردن صبحانه با هم رفتیم بیرون بهم گفتی مامان به نظرت...
6 مرداد 1393

تولد فرشته زمینی ام ،عشقم ،همسرم و بهترین پدر دنیا

سلام دختر نازم سلام دلیل بودنم چند وقتیه سرم شلوغه شرمندتم گلم نتونستن وبتو به روز کنم به زودی جبران میکنم عزیزترینم .دوستای عزیزم ممنونم بابت لطف و محبتی که به بنده حقیر داشتین  و شرمندتونم که تو این مدت نتونستم بهتون سر بزنم و جوابگوی محبتهای شما دوستای گلم باشم در اسرع وقت بهتون سر میزنم و از شرمندگیتون در میام دوستون دارم. دختر ماهم امشب اومدنم به وب ،اونم این موقع از شب و با وجود مشغله زیادم فقط یه دلیل داشت اونم تولد نیمه ای از قلبم ،پدر نازنینته اومدم بنویسم واسه کسی که همراه با تو هدیه اسمونیم تنها دلیل بودنمه اومدم واسه کسی بنویسم که وقتی میخوام از خوبی هاش بنویسم دستام یاریم نمیکنن چون انقدر خوبه که دستام از نوشتن خوبیها...
5 مرداد 1393
1